جنيفر لارنس؛ حرفهاي بي شيلهپيله در دنياي رنگارنگ هاليوود
تاریخ انتشار: ۳ بهمن ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۷۶۲۹۷۹
خبرگزاري آريا - برترين ها - ترجمه از سولماز محمودي: جنيفر شريدر لارنس، بازيگر سرشناس آمريکايي، که فيلم هايش تابحال حدود 5.5 ميليارد دلار در سطح دنيا فروش کرده اند، در سال هاي 2015 و 2016 بالاترين دستمزد را در ميان بازيگران زن دنيا داشت. وي در ليست مجله تايم از «100 فرد بانفوذ دنيا» در سال 2013 و «100 سلبريتي برتر» مجله فوربس در سال هاي 2014 و 2016 قرار داشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شهرت را از طريق بازي در فيلم «زمستان استخوان سوز» (2010) که به اسکار راه يافت تجربه کرد. در فيلم سينمايي «مردان ايکس: کلاس اول» (2011) نقش ميستيک را ايفا نمود، فيلمي که دنباله هاي ديگري بر آن ساخته شد و لارنس نقش ميستيک را در آنها ادامه داد. شهرت لارنس با ايفاي نقش کتنيس اوردين، در سري فيلم هاي «عطش مبارزه» (2012-2015) بيشتر شد و بعد از اين فيلم ها بود که لارنس تبديل به سودآور ترين قهرمان زن اکشن تمام ادوار شد. پس از آن بود که با کارگردان هاي پخته و مهمي همکاري کرد و توانست افتخارات هنري از جمله نامزدي و برد اسکار، جايزه بفتا و گلدن گلوب را در کارنامه اش ثبت کند. مجله «ال» مقاله اي در مورد او براي شماره نوامبر خود منتشر نموده که در زير مي خوانيد.
در سن 20 سالگي، جنيفر لارنس يکي از جوانترين هنرپيشه هاي زن تاريخ سينما شد که نامزدي اسکار بهترين بازيگر نقش اول زن را بدست آورد و برخي او را تازه واردي بيش نمي دانستند که البته چندان هم بيراه نمي گفتند، زيرا بسياري از مردم قبل از فيلم «زمستان استخوان سوز» او را روي پرده سينما نديده بودند؛ فيلمي که منتقدين آن را بسيار دوست داشتند.
اين فيلم در مورد دختري اوزارکي بود که به دنبال پدر گمشده اش مي گشت که سازنده روانگردان شيشه بود. هر چند که لارنس تازه کشف شده بود، ولي تازه کار و ناشي نبود. در 14 سالگي، يک مدلياب او را در خياباني در سفرش به نيويورک سيتي کشف کرد. لارنس که اهل کنتاکي و دختر يک مدير اردوگاه بچه ها بود، براي بازي در سه فصل از سيتکام «شوي بيل انگوال» انتخاب شد و در چندين سريال تلويزيوني ديگر و فيلم هاي سينمايي نقش آفريني کرد که به گفته خودش حرفه او را زير و رو کردند.
پس از چند سال زندگي در لس آنجلس، فارغ التحصيلي از مقطع دبيرستان و شروع به کار، وي در مورد آن دوران مي گويد: «خودم را در فيلم هاي مستقل تصور مي کردم و فکر مي کردم زندگي نرمال زيبايي خواهم داشت.» در عوض، نقش سخت و حزن انگيز و شوک آوري در «زمستان استخوان سوز» به او داده شد که مستقيماً به انتخابش براي فيلم «عطش مبارزه» (2012) انجاميد، نقشي افسانه اي که شهرت و محبوبيت را برايش به ارمغان آورد. همانطور که جودي فاستر، کارگردانش در فيلم سينمايي «سگ آبي»، مي گويد: «در شروع کار چيزي که در مورد جنيفر خيلي عجيب بود اين بود که او آرامش معناداري داشت. کارهايي که مي کرد عمق واقعي داشتند، و فقط ديالوگ نمي گفت. وي حضوري نيرومند و قوي داشت.»
ديويد او. راسل (نويسنده/کارگردان) که در سه فيلم - «دفترچه اميدبخش» (2012) که براي آن لارنس جايزه اسکار بهترين بازيگر نقش اول زن را گرفت و دومين بازيگر زن جوان تاريخ سينما شد که اسکار مي کرد - با او کار کرده، مي گويد: «چشم هايش در سکوت حرف هاي بيشتري در مقايسه با کل حرف هاي بازيگران ديگر در تمام عمرشان دارند.» او هر نقشي که بازي کند، چه نقش يک بيوه جوان بيقرار و درمانده («دفترچه اميدبخش») باشد، چه جهش يافته تغيير شکل دهنده اي مبارز (سري فيلم هاي «مردان ايکس») يا زن جواني که تحت تسلط نيروهاي اسرارآميز قرار گرفته («مادر»)، وي چه در حالت سکوت و چه هنگام سخن گفتن، جذاب و تأثيرگذار است. آنطور که دارن آرونوفسکي (نويسنده و کارگردان فيلم «مادر») مي گويد: «اين فيلم دو ساعته است و 66 دقيقه از فيلم کلوزاپ هاي جنيفر است. براي يک بازيگر، حفظ گيرايي و جذابيت همه اين دقايق کار بزرگ و دشواري است.»
لارنس درباره فيلم «دفترچه اميدبخش» (2012) مي گويد: «اولين باري بود که با ديويد او. راسل کار مي کردم. هرگز اينقدر به چالش کشيده نشده بودم، ولي به جاي غرق شدن در انرژي فيلم، انرژي گرفتم و قويتر شدم.» در مورد فيلم هاي «عطش مبارزه» (2012-2015) نيز مي گويد: «وقتي اين نقش را به من پيشنهاد کردند، سه روز وقت خواستم تا درباره اش فکر کنم. مي دانستم که اين نقش زندگي ام را زير و رو خواهد کرد و اين تصميم بسيار بزرگي است.» در مورد «زمستان استخوان سوز» (2010) مي گويد: «هنوز هم شخصي ترين فيلم برايم است. اين فيلم پروژه اي خونين بود. نمي دانستيم آيا به جشنواره ساندنس راه پيدا مي کنيم يا خير. ناگهان به خودمان آمديم و ديديم که در اسکار هستيم.» در مورد جديدترين فيلمش، فيلم «مادر» (2017) اينطور اظهار مي دارد: «دارون آرونوفسکي ديد خاص و ذهن منحصر بفردي دارد. مي خواستم در ذهن خاص و دنياي آشفته اش، يک مهره شطرنج باشم.»
خارج از فيلم هاي سينمايي، اين بازيگر 27 ساله را بيشتر با روحيه زنده و شادش مي شناسيم تا سوکتش؛ صداقت بي نظير، هوش و حاضرجوابي اش و واکنش هاي خنده دارش به شهرت زودهنگام طي حضور روي فرش هاي قرمز و مصاحبه هايش در تاک شوها، باعث شده که ميليون ها طرفدار داشته باشد. گذشته از اينکه حالا همه کارگردان ها به دنبال کار کردن با او هستند و با وجود اين همه طرفدار و البته موفقيت هاي هنري اش (بعد از برد اولين اسکارش، لارنس دو بار ديگر نامزد جايزه اسکار شد، يکي براي فيلم «حقه بازي آمريکايي» (2013) و ديگري براي فيلم «جوي» (2015)) و موفقيتش در باکس آفيس (فيلم هايش بيش از 5 ميليارد دلار در دنيا فروش کرده اند)، وي تبديل به سود آور ترين و محبوب ترين ستاره سينمايي روي کره زمين شده است.
نه اينکه به خودش به اين نحو بنگرد: «من خيلي به اين موضوعات فکر نمي کنم و وقت رويشان نمي گذارم. چون خيلي مسئله عظيمي براي فکر کردن قبل از خواب است. به علاوه ممکن است همه چيز تغيير کند.» مثلاً در سال گذشته، فيلم «مسافران» با بازي لارنس که برايش 20 ميليون دلار دستمزد گرفت، اولين شکست لارنس در باکس آفيس شد، زيرا فقط 303 ميليون دلار فروش کرد. البته عده کمي بازي او را علت اين شکست دانستند و منتقدين بر اين باور بودند که اگر فيلم از ديدگاه کاراکتر او ساخته شده بود، مشکلات فيلمنامه حل مي شد.
با اين وجود، لارنس اصرار دارد که قلباً احساس مسئوليت مي کند که بليت هاي فيلمش فروش نرفته اند: «تنها زماني که درباره نتيجه نگران هستم، زماني است که داريم فيلمبرداري مي کنيم، زيرا تمام روز کار مي کنم و وقتي به خانه مي رسم، مغزم آشفته است و به اين فکر مي کنم که چرا بايد بترسيم؟ وقتي اين پروسه تمام مي شود، ديگر همه چيز برايم تمام مي شود. من کارم را انجام داده ام و هر چه از دستم بر مي آمده ارائه داده ام. هر چه بعد از آن اتفاق مي افتد ديگر اهميتي ندارد.»
در بهار آينده، لارنس در فيلم «گنجشک سرخ» نقش بالرين روسي را ايفا مي کند که تبديل به جاسوس شده است، فيلم مهيجي از کارگردان فيلم هاي قبلي اش («سري فيلم هاي «عطش مبارزه»)، فرانسيس لارنس و فيلم ديگرش که آخرين فيلم «مردان ايکس» اوست، را به تازگي به پايان برده است. فرانسيس لارنس او را آنقدر باهوش مي داند که مي گويد وي در حوزه رفتار انساني، يک دانشمند تمام عيار است. گذشته از اين دو فيلم، لارنس قرار است در فيلم «خون بد» به کارگرداني آدام مککي، که فيلمي زندگي نامه اي درباره اليزابت هولمز، موسس ترانوس است، نقش آفريني نمايد و ظاهراً در فيلمي کمدي که فيلمنامه اش را همراه با دوست صميمي اش، ايمي شومر، نوشته، نيز بازي خواهد کرد. ولي به گفته خودش هر دوي اين فيلم ها در آينده دور کار خواهند شد.
در حال حاضر جنيفر بر فعاليت در حوزه فساد سياسي تمرکز کرده و در بنياد غيرانتفاعي Represent.Us براي اهداف آن مبارزه مي کند و پس از هفت سال پياپي و کار بر روي حدود سه فيلم در سال، مي خواهد براي مدتي بازيگري را کنار بگذارد و در اين باره اينطور مي گويد: «مي خواهم يک مزرعه بخرم و مي خواهم شير بزها را بدوشم.» شايد زندگي نرمالي که تصورش را مي کرد نباشد، ولي از خنده اش پيداست که آنقدرها هم اين ايده بدي نيست.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۷۶۲۹۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انیمیشنهایی متفاوت برای بزرگترها ؛ انیمیشنهایی مفرح برای بچهها
همشهری آنلاین: چقدر طول کشید که از پیرمرد شجاع و وفادار و بامزه «آپ/ بالا» خوشتان بیاید و با او همدلی کنید؟ نوازنده شکستخورده انیمیشن «روح» که در زندگی نتوانسته دنبال رؤیای نوازندگیاش برود و تازه پس از مرگ در عالم ارواح شجاعت لازم را برای تغییر زندگیاش به دست میآورد، چقدر شما را به خطر کردن و پی رؤیاهایتان رفتن ترغیب کرده؟همین اواخر، انیمیشن معمولی «لئو» چقدر دیده شد و پیام ساده و عملیاش که ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است، به دلها نشست. ۸ انیمیشنی که در ادامه معرفی شده بخشی از خاطره چند نسل از دنیای انیمیشن است.
شرک (۲۰۰۱)کارگردان: اندرو آدامسون و ویکی جنسون
محصول: امریکا
یک شخصیت چطور وارد فرهنگ عامه ــ آنهم نه فقط فرهنگ عامه کشور سازنده بلکه فرهنگ عامه بسیاری از مردم در سرتاسر جهان ــ میشود، پاسخش شرک است. اگر شما کسی را به شرک تشبیه کنید بلافاصله مخاطب شما متوجه میشود که منظور شما چیست. شرک و دیگر شخصیتهای این انیمیشن دیدنی خیلی زود جای خود را در میان شخصیتهای ماندگار انیمیشن باز کردند. بچهها و بزرگترها به سرعت عاشق این موجود سبز گنده بداخلاق، اما مهربان و شجاع شدند و حالا سالهاست که تماشاگر دنبالههای آن هستند. حتی اگر دیگر انیمیشنی از شرک تولید نشود، شرک همیشه به حیات خود ادامه میدهد.
شرکت هیولاها (۲۰۰۱)کارگردان: پیتر داکتر
محصول: امریکا
در مانستروپولیس، هیولاها با ترساندن بچهها از صدای جیغ آنها انرژی تولید میکنند. اما کارخانه تولیدکننده جیغ بچه با مشکل تامین انرژی روبهرو است، چون کودکان دیگر مثل سابق نمیترسند. هیولاها از هر گونه تماس با بچهها مطلقا منع شدهاند، اما سالی و مایک، دو هیولای متخصص ترساندن بچهها، در اثر اشتباهی وارد دنیای بچهها میشوند و همهچیز به هم میریزد. در این بین سالی و مایک کشف میکنند که صدای خنده کودکان انرژی بیشتری تولید میکند. کمتر انیمیشنی به اندازه «شرکت هیولاها» در ترغیب آدمها در مواجهه با ترسهایشان که علت و اساسشان را هم نمیدانند موفق بوده است.
عصر یخبندان (۲۰۰۲)کارگردان: کریس وج
محصول: امریکا
حتی اگر فرنچایز «عصر یخبندان» را هم ندیده باشید، احتمالا آن سنجابی را که با چنگ و دندان برای حفظ دانه بلوطش خودش را به آبوآتش میزند و بلاهای زیادی سر خودش و دنیای اطرافش میآورد دیدهاید. یکی دیگر از انیمیشنهای ماندگار سالهای آغازین هزار سوم میلادی که تا همین امروز خاطره خوش آن در ذهن تماشاگرانش باقی مانده، «عصر یخبندان» است. داستانی درباره دوستی، مدارا، پذیرش تفاوتها و در عین حال احترام به محیط زیست با شخصیتهای دوستداشتنیای مثل مندی و سید که زوج ناجور اما جدانشدنیای هستند. درامی جادهای، اکشن و ماجراجویی که شوخیهای بامزهاش به حفظ قوام و انسجامش کمک زیادی کرده.
در جستوجوی نمو (۲۰۰۳)کارگردان: اندرو استنتون و لی آنکریچ
محصول: امریکا
درونمایه جستوجو در اغلب انیمیشنها قابل تشخیص است. انگار از روز اول که قرار بر پا گرفتن صنعت انیمیشن بوده، طالع شخصیتهای انیمیشن را با جستوجو و سفر نوشتهاند. سه مرحله کلی سفر قهرمان که به «جدایی» (سفر به دنیای ناشناختهها)، «تشرف» (ماجراجویی در دنیای ناشناختهها) و «بازگشت» (برگشت به دنیای عادی) قابل تقسیم است در این انیمیشن و بسیاری انیمیشنهای دیگر کاملا رعایت شده. اینجا سفر درونی با سفر بیرونی همراستا و همزمان شده و تماشاگر راحتتر میتواند تاثیر سفر در پخته شدن خام را دریابد. فیلم اکرانی بسیار موفق داشت و این موفقیت با ساخت دنباله «در جستوجوی دوری» تدوام یافت.
کورالاین (۲۰۰۹)کارگردان: هنری سلیک
محصول: امریکا
انیمیشن استاپ موشن را اصولا گرم و گیراتر از انیمیشن دوبعدی و سهبعدی میدانید یا نه؟ اگر فکر میکنید استاپ موشن فضایی صمیمی و دوستانه دارد، «کورالاین» حسابی غافلگیرتان میکند. اگر فکر میکنید که استاپ موشن اصولا فاقد صمیمت و جذابیت انیمیشنهای دوبعدی و سهبعدی است، باز هم «کورالاین» شما را متحیر میکند. شاید اگر تیتراژ این انیمیشن جذاب را نبینید، حدس بزنید که کارگردانش تیم برتون است که البته فانتزیهایش تاریکتر و دلهرهآورتر شده. «کورالاین» پاسخ به پرسشی کنجکاویبرانگیز ولی در عین حال ترسناک است که هر آدمی در بچگی با آن مواجه شده: اگر پدر و مادر آدم جوری دیگری بودند، چه میشد؟
مری و مکس (۲۰۰۹)کارگردان: آدام اِلیوت
محصول: امریکا
مری و مکس، دو آدم با دنیایی فاصله میانشان، دوست مکاتبهای هستند. مری که در استرالیا زندگی میکند و خانوادهای ازهمپاشیده دارد در هشتسالگی از سر اتفاق شروع به نامهنگاری میکند با مکس چهلوچهارساله چاق و مشکلدار در روابط اجتماعی. رابطه این دو به تدریج عمیقتر میشود و مثل هر رابطه دوستانه دیگری به مشکل میخورد. مری و مکس مستعدند که به تیرهروزیهای زندگی با شدت و حدت واکنش نشان دهند و همین ویژگی هم هست که برای تماشاگر ملموسشان میکند. انیمیشنی ماندگار با تکنیک استاپ موشن.
انومالیزا (۲۰۱۵)کارگردان: چارلی کافمن و دوک جانسون
محصول: امریکا
مردی میانسال به نام مایکل که متخصص خدمات مشتریان است برای سخنرانی در کنفرانسی وارد هتل فرگولی میشود. هتل فرگولی در ظاهر هیچ شباهتی به هتل اوِرلوک فیلم «درخشش» (۱۹۸۰) استنلی کوبریک ندارد که ساکنانش را به انزوا میکشاند، روحشان را با سیاهی تغذیه میکند و دست آخر باعث جنونشان میشود. در واقع فرگولی برای مایکل به مراتب بدتر از اورلوک است. در این هتل است که مایکل با خودش و زندگی پوچ و بیروحش مواجه میشود. این انیمیشن که با تکنیک استاپ موشن ساخته شده همان روح فیلمنامه مشهور «درخشش ابدی یک ذهن پاک» را دارد؛ غمگین و دریغخوار که با سردی رئالیستیاش برگشتناپذیر بودن زندگی را توی گوش مخاطب میزند و خوشبختانه پایانی نسبتا خوش دارد.
لاکپشت قرمز (۲۰۱۶)کارگردان: مایکل دودوک دی ویت
محصول: فرانسه و ژاپن
اگر در انیمیشن دنبال آواز و حرکات موزون و دیالوگهای بامزه هستید، این انیمیشن به هیچ وجه مناسب شما نیست. این انیمیشن بیکلام است و صدای طبیعت و موسیقی گوشنواز راوی آن. مردی که با جریان آب به جزیرهای متروک و دورافتاده آورده شده، تصمیم میگیرد با قایقی از جزیره بگریزد، اما لاکپشت قرمز عظیمالجثهای بزرگترین مانع بر سر راه او برای رهایی است. مرد برای بازگشت به اجتماع و خلاصی از طبیعت هرچه در توان دارد رو میکند، ما خلاصی واقعی او در صلحی است که با طبیعت نصیبش میشود. «لاکپشت قرمز» تماشاگرش را به فکر میاندازد که زندگی در طبیعت چه بهایی دارد.
کد خبر 848659 منبع: همشهری آنلاین برچسبها کارتون مجله انیمیشن پویا نمایی - انیمیشن